دسته‌بندی نشده

شاهین‌خان، من حرف‌زدن معمولی خودمم یادم رفت!

از روزی که یادم میاد، داشتم دنبال استعدادی در خودم می‌گشتم که مثلا کشفش کنم و به خودم ببالم.
هرچی بزرگتر شدم، بیشتر این‌در و اون‌در می‌زدم که یک چیزی در خودم پیدا کنم، برای همینم کلاس‌های مختلفی را تجربه کردم بلکن زودتر کشف بشوم.
از کلاس مکرومه بافی و سرمه دوزی و هویه کاری بگیر تا درست کردن شمع و بافت قالی و جاجیم و غیره اما پیدا نشد که نشد.
گفتم خب کمی سبک کلاس‌ها را عوض کنم شاید اتفاقی افتاد.
رفتم دوره‌ی طراحی معماریِ داخلی، جواب نداد، رفتم عکاسی با کلی هزینه برای خرید دوربینِ حرفه‌ای، اما بازم سر به مهر ماندم و کشف نشدم. گفتم آهان احتمالا باید ادامه‌ی تحصیل بدم و اونجا کشف بشم.
ارشد مدیریت کارآفرینی دانشگاه تهران ثبت نام کردم.
با هزار بالا و پایین، به پایان نامه رسیدم اما در پیچ و خم تایید عنوان و پروپوزال کم آوردم و حوصله‌ام سر رفت که چرا کشف نمی‌شوم و رها کردم و دوباره به کنج خلوت پنهان و کشف نشده‌ی خودم برگشتم.
اینقدر خودمو بالا و پایین کرده بودم و شاخه به شاخه پریده بودم که با خودم گفتم حالا اگر استعداد آبرومندی پیدا نکردم، حداقل فهمیدم میتوانم نقش حیوان آبرومندی را داشته باشم.
سرتان را درد نیاورم، دیدم قدرت بیان خوبی دارم و در بداهه‌گویی توانمند هستم. با خودم گفتم استعداد من فن بیان منه و من فقط باید حرف بزنم حالا کجا و چجوری نمیدونم. نمیشد برای همیشه مجلس گرم‌کن خانواده بود بی‌هیچ ارزش افزوده‌ای و بایست فکری برای خودم میکردم تا پیر نشدم.
به خودم نگاه کردم و فهمیدم اکثر مواقع مثل مادربزرگ‌ها در حال نصیحت این و اون هستم. به همین دلیل به سراغ روانشناسی رفتم تا بعد از این کمی علمی‌تر مجلس را گرم کنم و نصیحت‌هایم رنگ و لعاب علمی پیدا کند.
به ترم آخر روانشناسی رسیدم و با خودم فکر کردم، بدم نیست، نصیحت‌هایم را به نوشته تبدیل کنم و منتشر کنم شاید دردی از کسی درمان کرد.
اینجا بود که به مدرسه نویسندگی سر زدم و کلاس سایت نویسنده ثبت نام کردم اما چشمتان روز بد نبیند.
من که تا چند لحظه قبل از اولین بازخورد شاهین خان به نوشته‌ام، مثل بلبل حرف میزدم چنان در سکوت محو شدم که بیا و ببین.
شاهین خان فرمودند که محاوره‌ای و گفتاری نبایست نوشت و این اولین تذکر شروع مکافات من بود.
بابت هر کلامی که بر دهانم جاری میشود، کلی تفکر میکنم و بررسی که غلط نگارشی نداشته باشد.
الان در صحبت کردن عادی با کسی دیگر هم بین اینکه باید “بگم” یا “بگویم” گیر میکنم یا مثلا در چت با رفیقم می نویسم ” خب فردا مهمانی را میایید یا نه” در حالی که “مهومونی میای یا نه ” جمله ای بود که قبل از کلاس نویسندگی استفاده می‌کردم.
یا مثلا نگاه میکنم نوشتم ” مهمانی رو میای ” و بعد میگم وای ، ” رو ” اون وسط چی میگه؟ خلاصه اینکه یک کلمه محاوره‌ای، یک کلمه مکاتبه‌‌ای و یک کلمه هم پته پته حرف میزنم ولی نه خودم میفهمم چی گفتم نه شنونده‌ی بیچاره.
حالا خودتان تجسم کنید که در نوشتن چند برابر مشکلم بخاطر رعایت ویرگول و نیم فاصله و نقطه و اینجور ابزارآلات نگارشی پیچیده‌تر شده است.
به هر صورت اگر به زودی خسته نشوم و به تنظیمات کارخانه برنگردم و نویسندگی را هم مثل بقیه استعدادهای کشف نشده و نیمه کاره‌ام رها نکنم، احتمال دارد نوشتارم اصلاح شود و نویسنده شوم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا